بدون عنوان
سال و 4 ماه و 10 روز
من نمی دونم واقعا منم 2 سالم بود این همه چیز بلد بودم؟
-از حموم اومدی می گی مامان دستام پیر شده من مامان بزرگ شدم
- خیلی باب اسفنجی میبینی یه شب موقع خواب می گم هانا جون شب بخیر میگی شب بخیر هم خونه
-بابا جون رستوران داره به بابام می گم چایی می خوری می گی نه بابا جون کباب خورده
-رفتیم عروسی موقع برگشت می گم هانا دوست داری عروس شی؟می گی نه من پسرم
-حرص منو در آوردی می گم کچلم کردی هانا میگی نه موهاتو کوتاه کردم
-رو شکم من راه میری می گم آخ اوف شدم . ادای زنگ زدنو در میاری میگی الو آمبولانس یه نفر اینجا گریه می کنه اوف شده
-بابا رو نشون میدم میگم هانا این کیه میگی شومبوس گومبولیه
-دیگه اینکه عاشقتم ...خدایا توکل به خودت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی