هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

برای تو دخترکم

بدون عنوان

1391/5/22 13:34
نویسنده : sara
324 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چرا انقدر تنبل شدم ................

امروز یکم خودمو تکون دادم ..........گفتم تا یادم نرفته بیام و از کارهای شیرینی که این روزها می کنی برات بنویسم

امروز که می نویستم 1 سال و 3 ماه و 11 روزته

...........

-می گم هانا هاپو چی میگه:میگی باب باب باب

-جوجو چی می گه:جیک جیک جیک

-موش میشی ...............(عکسشو بزودی میذارم)

-چشمک می زنی .....سر سری می کنی

-مدلهای مختلف دست می زنی .....

-میریم دم کارگاه ..........هر مدلی من در بزنم تو هم دستتو همون مدلی می کنی

-سعی می کنی لباساتو بپوشی ....یا موهاتو درست کنی ........

-حرفهای ما رو می فهمی ..........خوراکی که برات میگیرم می گم بده باز کنم ...زودی میدی ...

-تو خیابون نه بغلمون میای نه دستتو میدی.............مستقل برای خودت راه میری ........تند تند

-بابایی خودشو میزنه به خواب و تو هم بوسش می کنی تا بیدار شه ..............منم بوس می خوام

....باز چیزی یادم اومد اضافه می کنم ...............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

صدف
23 مرداد 91 15:16
عزیز دلم هانا جونم ، خیلی عسلی . باریکلا ، هزارمشالا به همه شیرین کاریهات
سپید مامان علی
24 مرداد 91 11:48
فدای کارهای جدید خوشگل خانوم...فدای چشمک زدنت خودنی من
ابو الفضل و زینب
25 مرداد 91 10:17
سلام وبلاگتون قشنگه به وب منم سربزنید
الهه مامان گلسا
27 مرداد 91 2:35
ماشاا... به هانای شیرین زبون و باهوش
حلیا
20 دی 91 11:58
سلام عزیزم چقدر خوشگلی تو الهی بمیرم برات چشات عین ماه . قربونت برم. سلام صدیقه خانوم وب منم سربزنید خوشحال میشم