آخر سال
روزای آخر سال شده
هنوز خونه مرتب نشده ............همسری تا دیر وقت سر کاره تا دیر وقت که نه شبانه روز ...من موندم و یه هانای بازیگوش
............تا اینجای داستان که خوبه
هانا گلی گل منگولی مریض شده ویروس گرفته(اسهال و تب داره) ...حالا من موندم و یه هانای بی حال که حتی نمی تونه راحت بخوابه ...........یه بابایی خسته که روزا فقط میاد برای ناهار و شام و نیمه شبا هم ساعت ٤-٥ صبح میاد و می خوابه تا ٦-٧
وسایل خونه رو هم عوض کردیم و الان تو خونمون از هرچیزی دو تاست (دوتا تلوزیون- دو تا میز و...)
کی میرسه که بابایی کاراشو تحویل بده و من و از این توهم دو بینی نجات بده خدا می دونه.
دلم روشنه که فردا روز خوبیه ............بابایی تا عصر کارهاشو تحویل میده و تو دخملی هم بهتر میشی ...بغل بابایی تلوزیون نگاه می کنی و منم به کارام میرسم ...........
خدایا ..............آخرای ساله ...سال خوبی بود شکـــــــــــــــــر ....بازم همه چیو به خودت میسپرم
....