هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

برای تو دخترکم

نزدیکای هفت ماهگی

دخمل عسلی٢ روز دیگه هفت ماهه میشی و امروز ١٠ آذر ١٣٩٠ برای اولین بار دست میزدی تا بهت می گفتیم دست بزن همون کارو تکرار می کردی ار کجــــــــــــــــــــا یاد گرفتی ؟؟؟؟ دیشبم رو تخت برده بودمت برای خواب رو سینه که بودی عقب عقب می رفتی ....میشینی ولی یکم می ترسی ...تا می فهمی که نشستی خودتو ولو می کنی .......................بابا میگی  من که بابایی رو صدا می کنم تو هم صدا در میاری   ...
11 آذر 1390

پایان 6 ماهگی

دخترکم داری 7 ماهه میشی خیلی شیطون شدی تغریبا میشینی و تا پاهاتو می بینی شیرجه میری به سمت پاهات .. بخاطر اینکه شصتتو نخوری بهت پستونک دادیم و بعد کلی تلاش من پستونکی شدی(3/9/1390) کامل غلت می زنی ولی هنوز نه سینه خیزی میری نه چهاردست و پا ........................... عاشق حموم رفتنی و آب بازی .... باباییتو بیشتر از من دوست داری ..........   ...
6 آذر 1390

نیم سالگیت مبارک

6 ماه از با هم بودنمون میگذره نفس مامان ١٣ آبان روز جمعه یه جشن کوچولو خونه بابا بزرگ گرفتیم .......................................... ........................... و بعدش اومدیم خونه و شنبه صبحم رفتیم واکسن 6 ماهگیتو زدیم اینجام بعد واکسنه که تو جیگر مامانی خوابت برد بعد کلی گریه عروسکت کاوه هم اومده پیشت برای دلجویی   ولی خدا رو شکر این واکسنت از قبلیا بهتر بود ...................... و وزنت توی ٦ ماهگی ٧٤٠٠ بود و قدت هم ٦٨ هزار ماشالله اینم یه عکس از بدو تولدت ...
16 آبان 1390

واکسن

یکی یدونه مامان الان ساعت ٣ نیمه شبه و منم از استرس خوابم نمی بره فردا می خوام ببرمت برای واکسن ٦ ماهگیت قربون اون خنده های نازت برم امیدوارم اصلا اذیت نشی عاشقتم مامانی ............................... کارایی که انجام میدی: غلت می زنی از کریرت پایین میای تو جات کلی خودتو سر میدیو تغییر مکان میدی همه چیو میگیریو میذاری تو دهنت اگه چیزیو بخوای و بدست نیاریش زودی گریه می کنی وقتی می خوای تحویلت بگیریم یا شاید می خوای ما رو تحویل بگیری حسابی دست و پا می زنی ما ما می گی مخصوصا موقع هایی که گریه می کنی .......و حسابی شیطون شدی ..... دوست دارم ................دوست دارم..................دوست دارم   ...
11 آبان 1390

نی نیای بهاری

اینم چند تا از نی نیای بهاری  از طرف خاله آهـــــــــــــــــــو .................................... http://www.pic.iran-forum.ir/images/lszgxbob8gcqntw0qyjf.wmv   ...
10 آبان 1390

من نزدیکای 6 ماهگیم

سلام جدیدنا خیلی شیطون شدم ............. .....................دوست دارم همه چیو بدست بیارم وقتیم موفق نمیشم زودی شصت دست یا پامو میذارم تو دهنم ........................... ................... انرژی من بیشتر از مامانمه ................. .......................ولی نمی دونم مامانم چه کلکی بهم میزنه که خوابم می بره     ...
9 آبان 1390

اولین روز دومین ماه اولین پاییز زندگیت

دختر نازم ..................خیلی وقته حوصله نکردم برات بنویسم بنویسم که:چقدر خدا رو شاکرم به خاطر حضور تو بنویسم که عادت کردم به بودنت ........... نیاز دارم به خندیدنت ................ خیلی وقته ننوشتم که چقـــــــــــــــــــــــــــــدر کارای جدید انجام میدی منم غافل از این کارها در انتظار آینده ام و ... ...
1 آبان 1390

گوشواره هات مبارک

نفس مامان ٢٧ مهر من و تو و باباجونیو عمه محبوبه رفتیم پیش دکتر بوشهریان گوشاتو سوراخ کردیم .......... یه عالمه گریه کردی و بعد این که شیر خوردی خوابت بردو دیگه یادت رفت ...
29 مهر 1390