هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

برای تو دخترکم

دندون

دختر نازنینم دیشب رفته بودیم خونه عمو حسین(عموی من) شام برای پاگشای دایی احمد...و مامان پرهام(دختر عموی من)دید که دندونای کوچولوی تو در اومده.... منم که کلی ذوق و جیغ و داد ...خیلی خوشحال شدم ...مامان قربونت بره که اصلا صدات در نیومد . اذیتمون نکردی دخترک صبــــــــــــــــــــــورم(معلومه به بابایی نرفته این اخلاقت) نمایان شدن اولین دندون خانوم گلم تو سن 8 ماه و 3 روزگی تاریخ 15 دی 90 منم برای پرهام جیگر یه هدیه گرفتم برای خبر خوبی که مامان پرهام بهم داد. .............................مبارکه مامان پی نوشت:چون دهنتو نمیذاری نگاه کنیم فعلا هیچ عکسی از مروارید کوچولوت ندارم بعد پی نوشت:می خواستم با تاخیر عکسای شب یلدا رو بذارم ......
16 دی 1390

ماشین سواری

با این ماشینه بریم ببینیم به کجا میرسیم اااا جورابامو ببیــــــــــــــنم چه مارکیه شلوغ کردم پیادم کردن... ...
14 دی 1390

خدایا شکــــــــــــــــر

٨ ماهه شدی دختر گلم ٨ ماهه هر شب با نوازش کردن موهای تو خوابم می بره.... خدایا ممنون که بهم فرصت تجربه مادر بودنو دادی ......تجربه ای شیرین و سخت ............... خدایا دخترمو به خودت سپردم ............ خدایا هیچ وقت منو با فرزندم امتحان نکن                                     ....................به امید تو......................   ...
12 دی 1390

...............

فردا ٨ ماهت میشه ........ تو این ٨ ماه لحظه به لحظه نفس کشیدمت ............خدا رو شکـــــــــــر که هستی ...................     ...
11 دی 1390

یکی از روزای 7 ماهگی هانا گلی

صبها ساعت 10 از خواب بیدار میشی .....دست و صورتت و می شورم و موهاتو شونه می کنم ...... با هم صبونه می خوریم من و تو و بابایی ما نون و پنیر و خامه و... و تو دخمل گلم حریره یا فرنی یا زرده تخم مرغ ................. میذارمت تو روروئکت آواز می خونی و دور تا دور آشپزخونرو میگردی...... .................... ساعت 11.30 میان وعده می خوری(بیسکویت مادر و شیر) این مدلیم بیسکویت بلدی بخوری .......................... تازگیا آب خوردن رو تو شیشه شیر دوست داری ... خودت میشینی و بازی می کنی ............ هفته ای چند بار ماساژت میدم با روغن زیتون ................................ ناهار و شام برات (حریره-کته ماهیچه-...
6 دی 1390

من و 7 ماهگیه من

سلام سلام ........................ دختر گلم کلی کارای جدید می کنی دست دسی می کنی می شینی موقع هایی که برای شیر بیدار میشی و من خوابم با ضربه زدن به من می خوای که منو بیدار کنی ...وگرنه انقدر خانومی که اگه گشنت نباشه بازی می کنی و منو بیدار نمی کنی وقتی غذایی رو که دوست داری بهت میدم پشت سر هم میگی به به به اووووووووووم ...... بابا می گی :بابابابابابا از یه چیزی یا کسی خوشت بیاد جیغ میزنی براش ........... تاب سوار میشی و دوست داری دالی بازی می کنیم و خیلی خوشت میاد ................ ...
25 آذر 1390

نزدیکای هفت ماهگی

دخمل عسلی٢ روز دیگه هفت ماهه میشی و امروز ١٠ آذر ١٣٩٠ برای اولین بار دست میزدی تا بهت می گفتیم دست بزن همون کارو تکرار می کردی ار کجــــــــــــــــــــا یاد گرفتی ؟؟؟؟ دیشبم رو تخت برده بودمت برای خواب رو سینه که بودی عقب عقب می رفتی ....میشینی ولی یکم می ترسی ...تا می فهمی که نشستی خودتو ولو می کنی .......................بابا میگی  من که بابایی رو صدا می کنم تو هم صدا در میاری   ...
11 آذر 1390